جدول جو
جدول جو

معنی علی سائح - جستجوی لغت در جدول جو

علی سائح
(عَ یِ ءِ)
ابن محمد خراسانی حسنی. مشهور به سائح علوی. کیمیاگر بود و در شهرهای مختلف مسافرت میکرد و در حدود سال 305 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الاصول فی الصنعه. 2- الحجر الطاهر. 3-الحقیر النافع. 4- رسالهالیتیم. 5- الشعر و الدم و البیض. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 676 و فهرس المخطوطات المصورۀ کونتش ج 3 ص 37)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ سا لِ)
علی محمد سالم بن سالم. وی در سال 1312 هجری قمری در قید حیات بود و مدتی در جامع احمدی در طنطا بخدمت علم مشغول بود. او راست: 1- الانتقاد الادبی علی ستارات اشعار السید محمد القصبی التی وصفها فی کتابه المسمی بالعقد الذهبی. 2- الانتقاد الادبی فی الرد علی الشیخ احمد الظواهری. (ازمعجم المؤلفین از معجم المطبوعات سرکیس ص 1369)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
سید علی ساری، وی حاکم ساری بود و وقتی سیدعلی آملی بجنگ او آمد از وی شکست خورد و به استرآباد رفت و برادر دیگر خود سیدنصیرالدین را که پدرش مؤلف تاریخ طبرستان است نزد شاهرخ میرزا پسر امیرتیمور فرستادو از او طلب کمک برای دفع مخالفان خویش کرد. شاهرخ میرزا نیز موافقت کرد و فرمان داد جمعی از سپاهیان خراسان بکمک او بشتابند. اما پیش از رسیدن سپاهیان خراسان خود سیدعلی ساری بکمک عده ای از اطرافیان خود توانست ساری را دوباره تسخیر کند. و در سال 814 هجری قمریدر رودبار بار دیگر با سیدعلی آملی جنگید و بر او پیروز شد. و در سال 820 هجری قمری سیدعلی ساری بمرض نقرس دچار شد و پس از تعیین پسر خود سیدمرتضی به جانشینی درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 346- 349)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن سعد بن محمد بن علی بن عثمان بن اسماعیل بن ابراهیم جبرینی حلبی طائی شافعی. مشهور به ابن خطیب الناصریه و مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی حلبی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ءِ)
ابن حسین بن محمد بن محمد حسینی عاملی جزینی مشهور به صائغ. فقیه و محدث. وی نزد شهید ثانی تحصیل کرد. و در یازدهم ماه رجب سال 980 هجری قمری درگذشت و در قریۀ صدیق در شرق تبنین دفن شد. او راست: 1- شرح ارشاد. 2- شرح شرائع. (از معجم المؤلفین از روضات الجنات خوانساری ص 408 و اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 166 و فوائد الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 276)
ابن عیسی صائغ رامهرمزی نحوی شاعر. مکنی به ابوالحسن. وی در نحو و لغت وادب دستی توانا داشت، و استاد ابوهاشم بن ابی علی جبائی بود. صائغ در سال 312 هجری قمری کشته شد. (از معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 65 و چ مارگلیوث ج 5 ص 275)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ءِ)
ابن فرحان موسی دیری. لغوی و مورخ بود. وی در سال 1288 هجری قمری در دیرالزور از شهرهای سوریه متولد شد و دو زبان ترکی و فارسی را آموخت. سپس به قائم مقامی حسکه در الجزیره منصوب شد. و در ساختن شهر قامشلی سهیم بود. او در دوم تموز (ژوئیه) سال 1956 میلادی (1375 هجری قمری) در دیرالزور درگذشت. او راست: 1- تأریخ التاریخ. 2- تطور الحروف الهجائیه. 3- العرب فی الجاهلیه والاسلام. 4- معجم الصائب فی اللغه، در 11 جلد. 5- المنهل، که مجموعه ای است تاریخی و ادبی و اجتماعی، در ده جزو. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 110)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است کوچک از دهستان دیمچه، بخش گتوند، شهرستان شوشتر. واقع در 13هزارگزی جنوب باختری گتوند، و یک هزارگزی شمال خاوری راه دزفول به شوشتر. این ده دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَیْ یا)
ابن ابی بکر بن علی هروی موصلی. مکنی به ابوالحسن. رحالۀ قرن 6 هجری قمری رجوع به ابوالحسن سیاح و علی (ابن ابی بکربن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کِ)
ابن حمزه بن عبدالله بن عثمان اسدی کوفی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به کسائی. قاری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجوع به کسائی شود
لغت نامه دهخدا